پیچیدگی «پسر» و همچنین نقصهای آن، ریشه در یک پرتره دوگانه شکسته از زندگی خانوادگی دارد. واقعیت این است که والدین نیکلاس نمی توانند همیشه او را زیر نظر داشته باشند، زیرا یک چیز، آنها طلاق گرفته اند، در شرایطی که درک آن برای نیکلاس کوچکتر سخت بود، و از طرف دیگر، زیرا پدرش بیش از حد روی حرفه خود سرمایه گذاری می کند. زندگی، به گونه ای که فیلم به تاریخ گسترده تری پیوند می خورد. پدر نیکلاس، پیتر (هیو جکمن)، وکیلی است که در آستانه گرفتن یک شغل بزرگ در سیاست است. پدر خودش (با بازی آنتونی هاپکینز در یک تماس به پدر) روابط خود را فدای همسر و پسرش کرد تا شغلش را دنبال کند، و بنابراین پیتر تمام تلاش خود را برای انجام برعکس انجام داده است.
انتخاب بازیگران جکمن احتمالاً تنها مؤثرترین چیز در مورد این فیلم است - زیرا پیتر دارد خود را فریب می دهد. چیزی در مورد روحیه او که می تواند انجام دهد، حکمت جستجوگر در چشمان او، اعتماد او به جنبه های روشن. همه چیزهایی که جکمن را به مرد شایسته ای برای تئاتر موزیکال تبدیل می کند، همان چیزی است که او را برای پسری مانند نیکلاس پدری کنایه آمیز و دردناک می کند. زیرا ذهنیت نیمه پر لیوان او کمتر شبیه تشویق می شود تا انکار. و از آنجا که زنان زندگی او - مادر نیکلاس کیت (لورا درن) و همسر جدیدش بث (ونسا کربی) - به آرامی و با نگرانی سعی می کنند او را در طول فیلم به واقعیت ترغیب کنند. غم انگیزترین چیز در مورد پسر این است که روی پدری متمرکز است که نمی تواند حقیقت را کاملا ببیند. بدیهی است که داستان نیکلاس نیز غم و اندوهی دارد - ناامیدی که می بیند پسر به بریدن متوسل می شود، چاقویی را زیر بالش خود پنهان می کند، و در نهایت نیاز به نهادینه شدن دارد، برخی از آن ها (ما متوجه شدیم) به لطف اتفاقی که در مدرسه قدیمی خود را که او در مورد آن باز نمی شود. با این حال، پسر در به تصویر کشیدن نیکلاس به اندازه برخورد با پیتر باهوش نیست. درد بین نسلی نقطه قوت زلر است و پیتر به عنوان مردی که بین پدری آسیب دیده و پسری آسیب دیده گیر کرده است، محور حیاتی آن داستان را ثابت می کند.
نکته خوب و جالب فیلم پسر این است که شکستگی های درونی، حس زندگی های دوگانه، انکار و حافظه، در ظاهر و سبک فیلم به شدت احساس می شود. هیچ کس که با دقت تماشا میکند، از دست نمیدهد که چگونه فضای داخلی فیلم به وضوح روی صحنههای صوتی قرار گرفته است، و نماهایی از هیو جکمن در آپارتمانش، پشت پنجره، یک دروغ مشخص در آنها وجود دارد، نمایشی که غیرطبیعی به نظر میرسد. فیلم از این جهت مانند پدر است که میخواهد بر اساس ایده صحنه فیلم و دوگانگی واقعیت زندگیشده و تئاتر بازی کند. این هنر در اصل موضوع به نظر می رسد: کمتر به تصویر کشیدن زندگی واقعی می پردازد و بیشتر به روش هایی است که ذهن شخصیت های زلر زندگی های دروغین را تداعی می کند، به جای اینکه در زمان حال پاهایشان را محکم روی زمین بگذارند، در خاطرات یا خیالات خود زندگی می کنند. این یک تفکر متفکرانه است، حتی با وجود اینکه این فیلم جدید به اندازه فیلم قبلی خود با ایده بازیگوش نیست.